هدیه ای از جنس خدا

شب تاسوعا و تولدمامانی

      سلام فرشته های ناز من...این شبهاوروزها برای حسین خون گریه میکنن..می دانم در آسمانها هم عزایی به پاست...اگر گریه کردید،اگر چشمان بهشتی تان به اشکی ترشد،ازخدابخواهید به حرمت حسین و اولاد حسین ،یه نینی ناز به خاله سولماز،خاله مهسا،خاله زینب،خاله مهری(عسلویه)،خاله زهرا،عسل بانو،ووووووو همه ی دوستهای عزیزی که منتطرنینی هستن هدیه بده........... درضمن امشب تولد مامانیتونه.....افتخارمیکنم که امسال شب تولدم مصادف شده با تاسوعای حسین...باباجونتون(بابای مامانی)هرسال برای منو،خاله نسرین و دایی ناصر تولد میگیره،ولی امسال بخاطرتاسوعا مونده برای هفته ی بعد،ولی بابایی مهربون برام یه کادوی خوشگل گرفته...از همینجا میگم عا...
21 آبان 1392

کارت دعوتی از جنس عطش

تمام دل مردگی ها..تمام خستگی هایم را به کناری آویخته ام...آخرچه کنم باز دلم هوایتان را کرده... کارت دعوتی فرستاده ام  از جنس عطش،شاپرکی به گوشه اش پرکشیده و مثل نفسهایم بی پروا بال  پر میزند...به او سپرده ام تا لحظه ی آمدنتان عاشقانه پربزند و با موسیقی تنهای هایم برایتان غزل بسراید...بلکه آمدید و سراغم را گرفتید....چشمهایم را به روی  همه ی آرزوهایم بسته ام و تار و پود نگاههایم را به آسمان گره زده ام...مگر نمی بینید همه ی آسمان را ترانه باران کرده ام و صدایتان میزنم... مادرانه هایم تقدیم تقدس بهشتی تان ای فرشته های خوش عطر و بوی  خدایی من.... ...
8 آبان 1392

شنیدن یه خبر ناراحت کننده و رفتن به کلوب علی کوچولو

سلام فرشته های مهربونم ...همین الان که دارم براتون مینویسم اشک از چشمهام جاری شده. ..رفته بودم تو کلوب علی کوچولو...علی کوچولو الان فقط 2سالشه،ازوقتی دنیااومده چندین بارخونریزی مغزی داشته،چندبارهم عمل شده،علی کوچولوی ماه نه میتونه ببینه ونه میتونه راه بره ...توروخدا با اون دل پاکتون همین الان برین پیش خدا وازطرف من بیفتین به پاش وبگین مامان ما خیلی ناراحته وازش بخواین علی کوچولوروشفابده...ازتون خواهش میکنم...   یه خبربد دیگه اینکه امروز دکترها خاله سولماز وعمو رو جواب کردن...اونا خیلی راه دارن تا بتونن به نینی برسن ...اگه پیش خدا رفتین برای خاله سولماز که از همه به مامانیتون نزدیکتره هم دعا کنین...من  و بابایی هم پسفردا تهران ...
5 آبان 1392
1